پاهایم داشت شُل میشد. برایم باورکردنی نبود. میخواستم مثل پدر که دیشب پشت در نشست و گریه کرد، روی زمین بنشینم و گریه کنم. فکر میکردم این چه جور آدمی است که خودش یک کیلو برنج در خانه ندارد ولی گونیگونی برنج درِ خانهی مردم میبرد تا آبروی آنها را حفظ کند و به کسی، حتّی خانوادهاش، هم چیزی نمیگوید.
تنها یک جواب برایش داشتم؛ همانیکه آن شب پدر گفت: «این آدم، مرد خداست».
و پدر درست میگفت که: «صاحب جشن ما نیستیم؛ او که صاحب جشن است، خودش وسیلهاش را هم فراهم میکند.»
آقای دکتر پرویز در این نوشتار، به روانی و زیبایی، اهتمام خانوادهها به برپایی جشن میلاد حضرت امام زمان علیه السلام و توجه و کمک آن حضرت به برپا دارندگان این جشن و دلدادگان حضرتش را ، روایت نمودهاند.