كتاب «تماشاگه راز»
شهيد مهدي منصوبابرده
رفته بود جبهه. آخرين اعزامش را ميگويم.
دلتنگش بودم. رفتم اتاقش تا با ديدن وسايلش شايد كمي تسكين يابم.
كتاب «تماشاگه راز» روي ميزش بود. گويا قبل از رفتنش آن را مطالعه ميكرده. مدتي بود به مسائل عرفاني علاقهمند شده بود.
كتاب را ورق زدم. زير بعضي از عبارات خط كشيده بود. در صفحة آخر كتاب هم با مداد اين ابيات را نوشته بود.
من آمدهام كه نالهاي ساز كنم
من آمدهام كه گريه آغاز كنم
از شوق رسيدن به لقاي بر دوست
خواهم من از اين جهان كه پرواز كنم.[1]