پیامدهای حادثة 11 سپتامبر در میان اصلاح طلبان و دولت مردان خاتمی!
از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟(سعدی)
یک دهه بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001(20 شهریور 1380) در آمریکا، خبرگزاری فارس در گزارشی مستند فضای سیاسی کشور را در آن روزها ترسیم نمود که حکایت از ترس جریان اصلاحطلبی و شخص خاتمی به عنوان رئیس جمهور دارد و اقداماتی که چهرههای شاخص این جریان برای توهّم جلوگیری از حملة آمریکا به ایران انجام دادند و منتهی به نامة خیانت بار 2003 دولت خاتمی به کاخ سفید میگردد.
عصر روز تابستانی 11 سپتامبر 2001 (بیستم شهریور 1380) به وقت تهران که مردم سراسر جهان و از جمله ایران، شاهد صحنههای وحشتناک برخورد هواپیما با برجهای دوقلوی اتحادیهی تجارت جهانی در شهر نیویورک از گیرندههای تلویزیون خود بودند، میشد حدس زد که این حوادث آغازی بر سیر جدیدی از تحولات بین المللی خواهد بود.
آمریکاییها بلافاصله پس از این انفجارها که مهمترین مراکز اقتدار سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور را هدف قرار داده بود، انگشت اتهام را به سوی کشورهای اسلامی گرفتند و با متهم کردن تعدادی از گروهها و کشورهای اسلامی به عنوان مظنونان این حادثه و حامیان آنها، بسترهای لازم برای پیجویی اهداف شیطانی خود را فراهم کردند. «بوش» در اولین روزهای حادثه به همهی دنیا اعلام کرد که حمله به نیویورک و واشنگتن اعلام جنگ برضد آمریکاست و آمریکا در حد یک جنگ به آن پاسخ خواهد داد. کنگرهی آمریکا نیز با تأیید این مواضع به بوش اجازه داد تا در صورت لزوم برضد تمامی کشورها، سازمانها و یا افرادی که به نحوی در حادثهی تروریستی 11 سپتامبر دخالت داشتهاند یا مظنون به دخالت هستند، در هر نقطهای از جهان که باشند، دست به عملیات نظامی بزند.[1]
در این مقطع بود که فضای سنگینی از رعب و وحشت بر اثر تهدیدهای مقامهای جنگ طلب آمریکایی بر جهان، به خصوص دنیای اسلام سایه افکند. بوش در اولین واکنش خود از عبارات و تعابیری بهره گرفت که به نوعی حکایت از تصمیم آمریکا برای رویارویی سنگین با جهان اسلام داشت. او در سخنان خود از واژهی «جنگ صلیبی» که تداعی کنندهی یک جنگ خونین و هولناک بین اسلام و مسیحیت بود، استفاده کرد. وی اندکی بعد به دنیا اعلام کرد که تمام کشورها باید به ائتلاف ضدتروریست به رهبری آمریکا بپیوندند در غیر این صورت در شمار کشورهای حامی تروریست قرار گرفته و به سختی مجازات خواهند شد. بوش همچنین با تأکید بر منطق خودمدارانه «یا با ما و یا بر ما» گفت: «تمامی کشورها در هر منطقهای از جهان که هستند باید اکنون تصمیم خود را بگیرند. یعنی یا با ما باشند و یا در کنار تروریستها قرار گیرند.»[2]
جرج بوش پس از دریافت مجوز از مجالس این کشور و جلب یک بودجهی سنگین 40 میلیارد دلاری برای مبارزه با تروریسم و نیز با جلب شرکای نظامی خود، ناقوس جنگ را در جهان به صدا درآورد و با تشکیل ائتلاف ضدتروریست، متشکل از 19 عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و شمار دیگری از کشورها، خود، رهبری حرکتهای ضدتروریستی را به عهده گرفت. [3]
با شعلهور شدن آتش جنگ در همسایگی ایران، بر شدت این تهدیدها افزوده شد و دولت آمریکا که از تلاش خود برای متقاعد کردن جمهوری اسلامی در پیوستن به ائتلاف ضدتروریست راه به جایی نبرده بود، آشکارا ایران اسلامی را تهدید به حملهی نظامی کرد. بوش –درست همان سالی که سیدمحمد خاتمی به شوق از سرگیری روابط با آمریکا عنوان «گفتوگویتمدنها» را برای آن سال پیشنهاد داده بود- در سخنانی جمهوری اسلامی را در کنار دو کشور عراق و کره شمالی، محور شرارت خواند و تصریح کرد: «احتمالاً ایران به دلیل حمایت از تروریسم و تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی، هدف بعدی ما پس از افغانستان در این جنگ خواهد بود.»[4]
به دنبال این مسأله جو روانی سنگینی بر فضای سیاسی کشور حاکم شد و در این میان تعدادی که رؤیای از سرگیری روابط با آمریکا را در سر میپروراندند، جسورانه به میدان آمده و به زمینه سازی در داخل پرداختند. هر شخص و جریانی به گمان خود میکوشید به نحوی در این بازی نقش ایفا کند. این تنها جوانان بوالهوس و مرفه تهران نبودند که به دعوت حزب مجهولالهویه «ایران پاک» و رسانههای لسآنجلسی در میدان محسنی محل هرزه گردیهای شبانهی خود به یاد قربانیان برجهای سازمان تجارت جهانی شمع روشن کردند.[5]
شهردار و شورای اول شهر تهران نیز پیام همدردی به دولت و مردم آمریکا صادر کردند. در تاریخ 26 شهریور 1380، از سوی دفتر حفاظت منافع آمریکا در محل سفارت سوییس و در تهران، دفتر یادبودی به منظور انعکاس همدردی ایرانیان با قربانیان فجایع نیویورک و واشنگتن راهاندازی میشود. روزنامهی «نوروز» ارگان حزب مشارکت هم از مردم خواست برای امضای دفتر یادبود قربانیان به سوی سفارت سوییس بشتابند[6] و تاریخ 27 شهریور «احمد بورقانی» عضو برجستهی فراکسیون مشارکت در مجلس ششم و سخنگوی هیأت رییسهی مجلس با هدف ذوب کردن «یخ بیاعتمادی» با هیأتی پیشاپیش در سفارت سوییس حاضر شده و دفتر یادبود را امضا میکند.
وی که مدعی بود این اقدام را از سوی رییس و هیأت رییسهی مجلس شورای اسلامی انجام داده است، در ضمن یادداشتی در دفتر یاد شده با محکوم کردن حادثهیتروریستی آمریکا نوشت: «مراتب همدردی رییس و هیأت رییسهی مجلس شورای اسلامی را با خانوادههای قربانیان حادثه، ملت آمریکا و نمایندگان مجالس قانونگذاری این کشور ابراز میداریم.»[7] بورقانی پس از امضا دفتر یادبود با سفیر سوئیس ملاقات و گفتگو میکند و سفیر سوئیس نیز قول میدهد که مراتب تسلیت هیئت رئیسهمجلس ایران را به آمریکا منتقل کند.[8] البته پیش از این افراطیون اصلاحطلب همچون مشارکتیها در بیانیههایی خود را به ابراز همدردی با مقامهای آمریکایی پرداخته بودند.[9]
هم زمان با این خبر، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، قسمت قابل توجهی از صفحهیاصلی سایت خود را به تصویری از پرچم آمریکا اختصاص میدهد. پرچم آمریکا که به بهانهی دیدار احمد بورقانی از دفتر حفاظت منافع آمریکا و درج پیام دوستی، در صفحهیاصلی و سایت این خبرگزاری حک شده بود تا 24 ساعت در صفحهیاصلی باقی ماند.[10] البته بورقانی در واکنشبه اعتراضهایی که از سوی نیروها و رسانههای ارزشی به این اقدام او شد، مدعی گشت که رییس مجلس در جریان این امر بوده و او به نمایندگی از هیأت رییسهی مجلس و بنا به درخواست وزارت امور خارجه، به چنین کاری مبادرت ورزیده است. اما بعداً معلوم شد که این تصمیم در جلسهای با حضور صحنه گردانان پنهان مجلس ششم و برخی از مسؤولان میانی وزارت خارجه از جمله «محسن امینزاده» اتخاذ شده بود. از این رو، وزیر امور خارجه پس از اطلاع از این امر، همکاران خود را مورد شماتت و سرزنش قرار داد.[11]
در کنار اینها در کشور انقلابی ما نیز شعار «مرگ بر آمریکا» هر روز بیرمقترمیشد. کار به جایی رسید که تحت فشار سیاستمداران مرعوب دولت اصلاحات، برای اولین بار در طول تاریخ انقلاب اسلامی، این شعار که همواره در فضای معنوی نماز جمعهی تهران و سایر شهرها طنین انداز بود، از زبانها افتاد[12] که این مهم، بازتاب وسیعی نیز در رسانهها و بنگاههای تبلیغاتی غرب داشت. اما دستآورد اصلی این حادثه برای اصلاحطلبان، فرصتی استثنایی برای طرح مجدد رابطه با آمریکا بود. موضوعی که «سیدمحمد خاتمی» یک بار در سال 1377 –اوایل دورهی ریاستش- آن را طرح کرد و البته نتیجه بخش نبود. اصلاحطلبان امیدوار بودند در فضای رعب انگیز پس از 11 سپتامبر بتوانند ارادهی خود در این خصوص را به مردم و نظام تحمیل نمایند.
در این شرایط روزنامههای دوم خردادی از قرار گرفتن آمریکا در موضع تهاجم به دنیای اسلام پس از 11 سپتامبر به عنوان یک فرصت استثنایی برای خروج از بنبست رابطه با آمریکا یاد میکردند و «الهه کولایی» نمایندهی مشارکتی مجلس آن را فرصت بازسازی روابط بینالمللی ایران توصیف نمود. البته تفکر مرعوبانهی اصلاحطلبان در مقابل غرب به ویژه آمریکا چیز جدیدی نبود که از مدتها قبل مشاهده میشد، اما این حوادث تا مدتهااصلاحطلبان را به اظهار عجز در مقابل استکبار و در کنار آن تمایل به رابطه با آمریکا وا میداشت.
«محمدرضا تاجیک»، مشاور رییس جمهور و رییس مرکز بررسیهای استراتژیک آشکارا عنوان مینمود: «آمریکا تنها ابرقدرت موجود عصر ماست، اعم از قدرت نظامی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیکی سیاسی و... و تا زمانی که کشور ما فاقد این مؤلفههای قدرتمند و مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به آمریکا هستند، مقابله با آمریکا جز نوعی انتحار جلوه نخواهد کرد.»[13]
«بهزاد نبوی»، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب و نایب رییس مجلس ششم هم میگفت: «در واقع هیچ منطق و عقل سلیمی حکم نمیکند که یک کشور جهان سومی - حتی اگر همه ملت پشتیبان حکومتش باشند و همه این ملت مسلح - به جنگ نظامی با آمریکا، ابرقدرت جهان روند. در واقع خدا و تاریخ، سردمداران ملتی که آن کشور را به جنگ با ابرقدرت جهان بکشانند، نخواهد بخشید. این سخنان را که میگویم، شاید جبهه بگیرند که فلانی از آمریکا میترسد، بله به خاطر کشورم، مردمم و انقلابم از آمریکای تا بن دندان مسلح میترسم.»[14] وی همچنین در مصاحبهی دیگری میگوید: «مسلم است که میترسم! کیست که از یک آمریکایی تا بن دندان مسلح که در عراق خود را چنین نشان داد و هیچ احترامی برای استقلال دولتها قایل نیست، نترسد! بله، من میترسم، ظاهراً آمریکاییها هر کاری که بتوانند میکنند، سازمان ملل متحد یا حتی افکار عمومی غرب هم اهمیت ندارد.»[15]
«احمد شیرزاد»، عضو جبههی مشارکت ایران اسلامی و نمایندهی مجلس ششم هم گفت: «برای ترسیدن، شعور ترس لازم است. بعضیها ممکن است نترسند، چون شعور درک خطر را ندارند! شواهدی که در هفتههای اخیر از تحلیلهای بعضی از تحلیلگران دیدیم، نشان میدهد که پارهای از آقایان، اصولاً اطلاع دقیق و درستی از توان تسلیحاتی پیشرفته و سیطرهی اطلاعاتی آمریکا و دیگر کشورها و نقاط واقعی قوت و ضعف طرف مقابل ندارند.»[16]
«محسن آرمین»، عضو سازمان مجاهدین انقلاب و نمایندهی مجلس ششم نیز این گونه اظهار نظر میکند: «ما قدرتهای گذشته را نداریم و در مقابل، آمریکا قویتر و گستاختر شده و اگر جایی را نشان کرد، به هر بهانهای حتماً به آن جا حمله میکند. بله، ما روزی قصد رویارویی با آمریکا را داشتیم، اما امروز باید با او مذاکره کنیم، زیرا شعار دادن و اقدامهای ماجراجویانه، منافع ما را تأمین نمیکند.»[17]
از سوی دیگر از آن سوی مرزها نیز آمریکاییها چندان به باز شدن باب روابط با ایران بیمیل نبودند و بهانهی همراه نمودن ایران در آنچه که جنگ با تروریسم میخواندند چنین فرصتی را در اختیار آنها قرار میداد. سیاستمداران آمریکا معتقد بودند که حضور ایران در ائتلاف ضدتروریست برای آمریکا دارای منافع و ارزشهای زیادی است و دولت آمریکا نباید این منافع را نادیده بگیرد.[18] از این رو فرصت را مغتنم شمرده و از همان روزهای آغازین حادثه، تماسهایی را با ایران برقرار کردند. ارسال دو نامه از واشنگتن به تهران از کانال سوییس (حافظ منافع آمریکا در ایران) و نیز نامه نگاری «بلر» نخست وزیر انگلیس به آقای خاتمی از جملهیآنها بوده است. «جک استراو» وزیر امور خارجهی انگلیس نیز در همان روزها سفری را به ایران ترتیب داد و تصریح کرده بود که مهمترین هدفش از این سفر تشویق ایران به شرکت در ائتلاف ضدتروریستی است.[19]
در مقابل کارگزاران سیاست خارجی دولت دوم خردادی – که از این تعارف غربیها ذوق زده شده بودند- نیز اعلام میکردند که قصد دارند در حرکت «ضد تروریستی» در قالب سازمان ملل همراه شوند. «حمیدرضا جلایی پور» از روزنامه نگاران مطبوعات زنجیرهای، چنین پیشنهاد داد که: «ایران در این حادثه باید بحث اختلاف خود با آمریکا را از بحث مبارزهی جهانی با تروریسم جدا کند و باید با در دست گرفتن ابتکار عمل، در ائتلاف جهانی ضدتروریسم شرکت کند ... و حتی در صورت ضرورت با آمریکا، پای میز گفتوگو بنشیند.»[20]
همچنین «محسن میردامادی»رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم نیز در دفاع از این ایده گفت: «نباید این گونه به مسأله نگاه کرد که چون در ائتلاف ایجاد شده ضدتروریسم، آمریکا نقش عمده را دارد، باید از آن فاصله گرفت؛ چرا که کشورهای متخاصم، در مقاطعی با هم منافع مشترک دارند»[21] حتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که مدتها داعیه داری رادیکالیسم در سیاست خارجی و مبارزه با امپریالیسم را داشت آشکارا در بیانیهی خویش اعلام نمود: «ایران باید در ائتلاف و همکاری جهانی ضد تروریسم و خشونت، مشارکتی فعال داشته باشد.»[22]*
پینوشتها
[1]- روزنامهی جمهوری اسلامی، یکشنبه 25 شهریور 1380، شمارهی 6444، ص .16
[2]- روزنامهی کیهان، 25 شهریور .1380
[3]- روزنامهی کیهان، 24 شهریور .1380
-[4]روزنامهی جمهوری اسلامی، 11 بهمن 1380، شمارهی 6557، ص .16
[5]- روزنامهی جمهوری اسلامی 04/12/1383 صفحهی داخلی
[6]- روزنامهی نوروز، 26/6/1380
[7]- روزنامهی ایران، 28/6/1380
[8]- همان
[9]- همان، 22/6/1380
[10]- روزنامهی کیهان، 29/6/1380
[11]- همان، 10/7/1380
[12]- روزنامهی جمهوری اسلامی، سه شنبه 27 شهریور 1380، ص 2 (ستون جهت اطلاع)
[13]- روزنامهی آزاد، 21 اسفند 1380، ص 5
[14]- روزنامهی اعتماد، 28 مهر 1381
[15]- ماهنامهی گزارش، 15 خرداد 1382، ص 14
[16]- روزنامهی یاس نو، 2 اردیبهشت 1382، ص 2
[17]- روزنامهی کیهان، 4 دی 1381، ص 2
[18]- روزنامهی نوروز، یکشنبه 25 شهریور، 1380، شمارهی 134، ص .12
[19]- روزنامهی نوروز، یکشنبه 11 مهر 1380، شمارهی 140، ص .6
[20]- روزنامهی نوروز، سه شنبه 27 شهریور 1380، شمارهی 136، ص .3
[21]- هفته نامهی صبح صادق، سه شنبه 24 مهر 1380، شمارهی 23، ص .13
[22]- روزنامهی نوروز، چهارشنبه 28 شهریور 1380، شمارهی 137، ص .16
[23]- روزنامهی جمهوری اسلامی، پنج شنبه 5 مهر 1380، شمارهی 6454، ص .3
[24]- همان
[25]- روزنامهی جمهوری اسلامی، چهارشنبه 9 آبان 1380، شمارهی 6481، ص .4
[26]- هفتهنامهی صبح صادق، 7/8/1380
[27]- همان
[28]- روزنامهی ایران، 7/8/1380
[29]- روزنامهی جمهوری اسلامی، 19/8/1380
[30]- همان
[31]- روزنامهی نوروز، 1/7/1380
[32]- روزنامهی جمهوری اسلامی، شنبه 11 خرداد 1381، شمارهی .6662
* نویسنده:سلمان مبشر؛ پژوهشگر مسائل راهبردی، منبع: سایت برهان