وقتی فاطمه خواب خودش را برای دوستان پدر تعریف میکرد، آنها باند بلند گریه میکردند. امّا فاطمه دیگر گریه نکرد. یاد آخرین حرفهای پدر موقع پرواز افتاده بود با همان جملههایی که با خنده گفت:» «گریه نکن! پرواز که گریه ندارد!»
آقای دکتر محسن پرویز بر اساس یک خاطرهی واقعی خود در جبهه این داستان را برای کودکان سالهای پایانی دبستان و نیمة اول دبیرستان نوشته است.