يا در كتابخانه، يا با كتاب
يكى از ويژگىهاى محدث قمى، علاقه فراوان به نويسندگى و مطالعه كتاب بود. به طورى كه مىتوان گفت، زندگى او در كتاب و قلم خلاصه شده بود. محدث يا در كتابخانه بود و يا با كتاب، و كمتر ديده مىشد كه او مشغول مطالعه و بررسى كتابى نباشد. عشق محدث به كتاب، آن هم كتب حديثى، نورانيت خاصى را به او بخشيده بود. فرزند بزرگ ايشان در اين خصوص مىگويد: «در اوّل كودكى با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بيرون مىرفتم، او از اوّل صبح تا شام مرتّب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.»[1]
زمانى كه براى زيارت به كشورهاى دور مسافرت مىكرد، اوقات فراغت خود را با كتاب سپرى مىكرد. به گونهاى كه مىتوان گفت، محدث قمى پس از مناجات و دعا و نماز، سياحت و استراحت را خواندن كتاب مىدانست. در اين خصوص مىنويسد :
«او با عدهاى از تجّار به سوريه مسافرت كرد. آنان مىگفتند، هر وقت ما به سياحت مىرفتيم، ايشان مىنشست و مشغول مطالعه و تأليف مىشد.»[2]
محدث قمى عاشق كتاب و مطالعه بود و پروانهوار گِرد وجود قفسههاى كتاب دور مىزد و خستگى را با مطالعه و نوشتن بدر مىكرد. او مىخواند و مىنوشت و هرگز از اين كار خسته نمىشد. در شبانهروز 18 ساعت مطالعه و نوشتن داشت.
با اين كه مبتلا به بيمارى ريوى بود و گاهى نشست و برخاست برايش مشكل بود و نمىتوانست كتاب را از زمين بردارد! با اين همه، شبانهروز كار مىكرد و احساس خستگى به خود راه نمىداد. اكثر شبها بيدار بود و كمتر شبى در بستر مىخوابيد. به قدرى مىنوشت كه دو طرف انگشتانش كه قلم به دست مىگرفت، برآمدگى داشت. عشق و علاقه محدث قمى به كتاب، به اندازهاى بود كه وقتى كمترين پولى به دست مىآورد، آن را در خريد كتاب صرف مىكرد و گاه پياده از قم به تهران به استقبال آن مىرفت. از شيخ عباس قمى نقل شده است كه خود مىگفت: «زمانى كه در قم تحصيل مىكردم، خيلى تنگدست بودم، تا جايى كه يك قِران، دو قِران جمع مىكردم تا اين كه مثلا سه تومان مىشد. آن را برداشته از قم به تهران پياده مىرفتم و با آن كتاب خريده و به قم برمىگشتم و به تحصيل ادامه مىدادم.»[3]