من اين ترجمهها و كتابها را خواندهام!
به مناسبت حضور آقاى احمد قاضى كه اطلاع پيدا كرديم ايشان برادر مرحوم محمد قاضى، مترجم معروف، هستند، بگويم كه من شايد چهل سال پيش يا بيشتر، اولين ترجمه را از مرحوم محمد قاضى خواندم كه گمان مىكنم ترجمهى كتاب «مهاتما گاندى» نوشتهى رومن رولان بود. هم كتاب، كتاب بسيار ممتازى است، هم ترجمهى محمد قاضى حقآ ترجمهى برجسته و ممتازى است. البته چند سال بعد هم ترجمهى ديگر ايشان را از يك اثر بسيار مهم ديگرى از رومن رولان خواندم كه «جانِ شيفته» است به نظرم سه، چهار جلد است ـ با نثر بسيار فاخر و حقيقتآ مرصع و مزين. البته من از جهت اينكه ترجمه چقدر با اصل مطابق است، اظهار نظرى نمىتوانم بكنم؛ كسانى كه زبان اصل را مىدانند، آنها بايد اظهارنظر كنند، ليكن از نظر زبان و نثر، حقآ يك چيز برجستهاى است. ما با آثار مترجمين و نويسندگان فارسى آشنا هستيم و تقويم و ارزيابى اين آثار، فىالجمله در ذهن هست. با اين محاسبه، به نظر من ترجمهى مرحوم قاضى ترجمهى برجستهاى است. من البته خود ايشان را هم يك بار ديدم؛ در اواخر دوران رياست جمهورى در شيراز در كنگرهى حافظ با ايشان ملاقات كردم ـ ايشان را معرفى كردند ـ حنجرهى ايشان مشكلى پيدا كرده بود، با ميكروفون صحبت مىكرد؛ چند جملهاى با ايشان صحبت كرديم يا نثر مرحوم عبدالرحمن شرف كندى (هجار) كه دوستان اشاره كردند. حقآ كار بسيار بزرگى را انجام داده؛ اين ترجمهى كتاب قانون ابن سينا يك كار پيچيده و مركب و بسيار ارزشمند است. هزار سال اين كتاب كه به زبان عربى به وسيلهى يك ايرانى نوشته شده و در طول قرنها در دانشگاههاى بزرگ پزشكى عالم مورد استفاده قرار گرفته، به فارسى ترجمه نشده بود. من اطلاع داشتم كه تا اندكى قبل، مثلا شايد تا صد سال قبل، در مدارس پزشكى كشورهاى اروپائى، قانون به عنوان يك مرجع مطرح بوده و به زبانهاى اروپائى ترجمه شده بوده؛ اما فارسىزبان از دانستن قانون محروم بود! در سالهاى اواسط رياست جمهورى به اين نكته توجه كردم كه ما چرا قانون را ترجمه نكرديم. يك جمعى را صدا كردم، گفتم بيائيد همت كنيد قانون را ترجمه كنيد. يك حكمى داده شد و رفتند دنبال اين كار. خوب، اين كارها عشق لازم دارد؛ با حكم و با فرمان اين كارها انجام نمىگيرد. در همين اثنا به من خبر دادند كه اين كتاب ترجمه شده و ـ به نظرم كتاب حدود هشت جلد است ـ كتاب مرحوم هجار را آوردند. من كتاب را كه خواندم ـ حالا ما نه از پزشكى سررشته داريم، نه نشستهام اين كتاب را با متن عربى قانون تطبيق كنم ـ ديدم هر كسى اين كتاب را بخواند، حقآ و انصافآ در مقابل استحكام و استوارى اين نثر زيبا سر تعظيم فرود مىآورد. خيلى خوب اين ترجمه انجام گرفته. من البته ايشان را نمىشناختم؛ پرسيدم، گفتند ايشان كرد هستند. بعد هم چند سال قبل اطلاع پيدا كردم ايشان از دنيا رفتند.
يا با بعضى از شعراى كرد آشنا هستم كه مرحوم ستوده، سيد بزرگوار، از جمله آنهاست كه شاعر خيلى خوبى هم بود. با ايشان از اوائل انقلاب تا همين اوقاتى كه ايشان مريض شد و آمد سنندج ماند و همينجا هم ظاهرآ از دنيا رفت، انس و آشنائى پيدا كرديم. يا مرحوم گلشن كردستانى كه قبل از اينكه خودش را ببينم، شعرش را من ديده بودم و خودش را هم از نزديك مشاهده كردم.[1]