ایلیا پسر کنجکاوی بود. او دوست داشت خدا را ببیند چون شنیده بود همه چیز را خدا آفریده است او سراغ خروس، مورچه، چشمه آب،عقاب، آسمان رفت و از آنها خواست خدا را به او نشان دهند.هر کدام از آنها به زبان خودشان نشانه هایی از خدا را برای ایلیا گفتند ایلیا به فکر فرو رفت و آنچه آن روز شنیده بود را مرور کرد. حس عجیبی در او ایجاد شده بود مخصوصا جمله آسمان او را به خود آورده بود : ایلیا تو کنجکاو و مهربان و باهوشی، می‌توانی مهربانی و هوشت را به من نشان بدهی؟ آرام دستش را روی قلبش گذاشت و زیر لب گفت: خدای مهربان با همه وجودم تو را حس می کنم و دوستت دارم.

ویژگی ها: 1-تفهیم ساده ولی زیبای اصل مهم نشانه های خداهمه جا هست و از نشانه به وجود او پی برده می شود.

2-تصاویر زیبا و جذاب متناسب مفهوم کتاب