مميّزى، جلوگيرى از نفوذ فساد در روح مردم

مسأله ديگر، مسأله همين كار مميّزى كتاب است. اين كار، كار بسيار مهمى است و از لحاظ مبنايى، دو مبنا وجود دارد كه واقعآ بايد انتخاب كرد. البته از نظر من، مطلب روشن است، كه حالا مطرح مى‌كنم. يك مبنا، مبناى اصل مميّزى است؛ با اين تفكّر كه نويسنده حق دارد حرف خودش را به گوش مخاطبان برساند و اگر شما ناراحتيد، برويد به مخاطب بگوييد كه نخواند يا كتاب ضدّ اين حرف را منتشر كنيد كه مثلا گمراه نشود. من كه نويسنده هستم، حقّم اين است كه وقتى اين كتاب را نوشتم، به هركس كه مى‌خواهم، بدهم يا هركس مى‌خواهد، بخواند. اين، يك مبناست.

مبناى مقابل اين، آن است كه مى‌گويد، وقتى دستگاه ـ يعنى دولت ـ امور مردم را متكفّل و متحمّل شده است، مسؤوليت دارد كه نگذارد فساد، به جسم و جان مردم نفوذ كند. مثلا فرض كنيد، اگر كسى مايل است از ته دل، هروئين بكشد و كسى هم اين مادّه را دارد و مى‌خواهد به او بفروشد، شخص خريدار مى‌گويد، شما چه كار دايد؟ من مزاجم قوى است و هروئين در من اثر نمى‌كند، يا اصلا دلم مى‌خواهد مزاجم ضعيف باشد؛ ولو

مى‌گويد به كسى هم هروئين را نخواهم داد و خودم مى‌خواهم بكشم
! دولت در اين‌جا حقّى دارد، يا به تعبير بهتر، مسؤوليتى دارد و آن، مسؤوليتِ جلوگيرى از تسرّى به فساد در جسم و جان و فكر يكايك شهروندان است. اين، جزوِ يكى از وظايف دولت است؛ يعنى نمى‌تواند اجازه دهد كه انسانى، خود و استعداد و موجودى‌اش را ـ كه فقط هم متعلّق به خود او نيست، بلكه متعلّق به مجموعه اين ملت و اين كشور است ـ تضييع و فاسد كند.[1]



[1] . . بيانات در ديدار با دست‌اندركاران امور هفته كتاب، 30 مهر 1375.