میگویند انسان وقتی نعمتی داشته باشد در بیشتر مواقع ارزش آن را نمیداند، مثلاً اگر باران همیشه بهموقع ببارد و آفتاب هم بهقدر کافی از آسمان سر بر آورد و زمستانها پر برف و تابستانها همیشه پر نعمت باشد، هیچوقت معنای خشکسالی و یا برعکش سیل و ویرانی را نمیفهمیم و قدر بارش همیشگی ابرها و تابیدنهای به هنگام آفتاب را نمیدانیم. حجاب داشتن در کشور ما نعمتی است که به سادگی میسّر است و هیچوقت پیش نیامده برای روسری سر کردن، یا چادر پوشیدن، کتک خورده باشیم و به ما توهین کرده باشند. حال تصور کنید که سالها در همین مملکت بانوان و دخترانی برای حفظ حجاب خویش کتک خورده، تحقیر شده و چادر و روسری از سرشان کشیده شده. برای حفظ همین چادر سیاه و روسری جنایت مسجد گوهرشاد بهوقوع پیوست و حرمت بارگاه ملکوتی امام هشتم علیه السلام شکسته شد. سالها بانوان مؤمن این مرز و بوم خانهنشین شده و اجازهی خروج از خانه را نداشتند. آنها حتی از تحصیل منع شده و نمیتوانستند در مدرسه حاضر شوند. باز تصوّر کنید همین حالا که مشغول مطالعه و ورق زدن این کتاب هستید در کشور دیگری مانند فرانسه دختری بهخاطر حجابش از رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل منع شده است. اگر میتوانستید سوار بر ابر جادویی خودتان را به او برسانید و پای درد دلش بنشینید به او چه میگفتید؟