از نوجوانها بيشتر مطالعه مىكنم
من در دوران جوانى، زياد مطالعه مىكردم. غير از كتابهاى درسى خودمان كه مطالعه مىكردم و مىخواندم، هم كتاب تاريخ مىخواندم، هم كتاب ادبيات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصّه و رمان مىخواندم. به كتاب قصّه خيلى علاقه داشتم و خيلى از رمانهاى معروف در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم. به كتاب تاريخ علاقه داشتم و چون درس عربى مىخواندم و با زبان عربى آشنا شده بودم، به حديث هم علاقه داشتم.
الآن احاديثى يادم است كه آنها را دوره نوجوانى خواندم، و يادداشت مىكردم. احاديثى را كه ديروز يا همين هفته نگاه كرده باشم، يادم نمىماند، مگر اينكه يادآورى وجود داشته باشد. امّا آنهايى كه در آن دوره خواندم، كاملا يادم است. شما هم واقعآ بايد قدر بدانيد هرچه امروز مطالعه مىكنيد، برايتان مىماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمىشود. اين دوره نوجوانى براى مطالعه و ياد گرفتن، دوره خيلى خوبى است، واقعآ يك دوره طلايى است و با هيچ دوران ديگرى قابل مقايسه نيست. من خيلى كتاب نگاه مىكردم. منزل ما هم كتاب زياد بود. پدرم كتابخانه خوبى داشت و خيلى از كتابها هم براى من مورد استفاده بود. البته خود ما هم كتاب داشتيم، كرايه مىكرديم نزديك منزل ما كتابفروشى كوچكى بود، كه كتاب كرايه مىداد. من رمانها را كه مىخواندم، معمولا از آنجا كرايه مىكرديم.
الآن يادم افتاد كه به كتابخانه آستان قدس هم مراجعه مىكردم؛ آستان قدس هم در مشهد، كتابخانه خيلى خوبى دارد. روزى اوايل طلبگى، در همان سنين پانزده، شانزده سالگى به آنجا مراجعه مىكردم. گاهى روزها آنجا مىرفتم، نزديك آستان قدس است و مشغول مطالعه مىشدم. صداى اذان با بلندگو پخش مىشد. به قدرى غرق مطالعه بودم كه صداى اذان را نمىشنيدم. خيلى نزديك بود و صدا خيلى شديد داخل قرائتخانه مىآمد و ظهر مىگذشت، بعد از مدتى مىفهميدم كه ظهر شده است! با كتاب انس داشتم. البته الآن هم كه در سنين نزديك شصت سالگى هستم و همانطور كه گفتيد، بعضى از شماها جاى فرزند من هستيد و بعضى مثل نوه من مىمانيد، الآن هم از خيلى از نوجوانها بيشتر مطالعه مىكنم، اين را هم بدانيد.[1]