نهج‌البلاغه و شهید سیدحسین علم‌الهدی

برادر آهنگران می‌گوید: اتاق کوچکی از ساختمان نهضت سوادآموزی اهواز، در اختیار سیدحسین بود. او و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت‌وآمد داشتیم. یکی از شبها، من و سیدحسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم.

نیمه‌های شب بود که سیدحسین نهج‌البلاغه می‌خواند. وقتی من نگاه کرم، دیدم چهره‌اش برافروخته شده و دارد اشک می‌ریزد. من زیر چشمی، به صفحة نهج‌البلاغه نگاه کردم و به ذهن سپردم و پس از مدتی که سیدحسین نهج‌البلاغه را بست و برای استراحت بیرون رفت من نهج‌البلاغه را باز کردم و آن صفحه را نگاه کردم؛ دیدم همان خطبه‌ای است که حضرت علی (عليه‌السّلام) در فراق یاران باوفایش گریه می‌کند و می‌فرماید:

أینَ عمار؛ أینَ ذوالشهادتین؛ کجاست عمار؟ کجاست...؟

سیدحسین در اتاق 9 متری خود، در طبقة بالایی نهضت سوادآموزی مطالعه می‌کرد و غالب شبها، روی کتاب، خوابش می‌برد.

یک‌بار نیمه‌شب، یکی از دوستانش به اتاق مراجعه کرد و حسین را دید که روی کتاب به خواب رفته است، و وقتی او به آرامی چراغ را خاموش کرد، بلافاصله حسین از خواب برخاسته و گفت: چراغ را روشن کن. آن برادر گفت: چرا نمی‌خوابید؛ نزدیک صبح است. سیدحسین گفت: فردا امتحان دارم.

به او گفتم: چه امتحانی؛ چه درسی؟ گویا خواب هستی؟

حسین چشمانش را باز کرد و گفت، امتحان دارم؛ آری، هر روز، خداوند از ما امتحان می‌گیرد.

بعد چراغ را روشن کرد و باز به مطالعة خود ادامه داد.[1]

 


[1] - لحظه‌های آشنا، ص 49.