رزمندگان و کتاب

برای مسجد کتابخانه ساخت

جمعه, 07/05/2013 - 21:02
شهید مصیّب مجیدی ظاهراً بچه بود، ولی از نظر معلومات از بچه‌های هم سن و سال خودش جلوتر بود. شنیده بودم می‌خواهند برای مسجد کتابخانه بسازند ولی فکر می‌کردم از طرف دولت می‌خواهند این کار را بکنند. وقتی فهمیدم «مصیّب» می‌خواهد برای مسجد کتابخانه بسازد، خیلی تعجب کردم. بچه‌ها گفتند مدتی است دارد می‌رود کارگری، دستمزدش را جمع کرده می‌خواهد برای مسجد کتابخانه بسازد و آخرش هم یک کتابخانه در مسجد راه انداخت.[1]

در گرما و هنگام کار، کتاب می‌خواند و می‌خواند!

جمعه, 06/21/2013 - 12:55
شهید مصطفی ردّانی‌پور

درهرفرصت مطالعه می کرد

سه شنبه, 04/23/2013 - 17:08
احمددرحالی از مطالعه و خواندن کتاب غافل نمی شد و هر فرصتی را برای خواندن کتاب غنیمت می شمرد.او دوست داشت طلبه شود و لباس روحانی بر تن کند.کتابخانة کوچک او حاصل عشق او به کتابخوانی و مطالعه بود و ؟آن قدر به کتابخانة خویش علاقه داشت ، که در وصیت نامة خود آن را فراموش نکرد و در وصیت خویش آورد : (( تعدادی کتاب در کتابخانه وجود دارد که باید آنها را به اشخاص یا مکانهایی که می توانند استفاده کنند ، سپرده و تحویل داده شود.)) • شهیدمفقودالجسد احمدافراسیابی • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ج 9 ص 44 ، موسسه فرهنگی هنری قدرولایت.

هروقت بی کار شدی ، بخوان!

یکشنبه, 12/09/2012 - 19:34
جلو قفسه کتابهایش بود.تعدادی را ورانداز می کرد و بعضی را هم برمی داشت و نگاهی به آن می انداخت.معلوم بود سرسری می خواند.ابوالفضل که با سینی چای داخل شده بود ، گفت : هر کدام را که می خواهی ، بردار! خودش یکی از کتابهای شهید مطهری را برداشت و به او داد. گفت : این هم هدیة تو! توصیه می کنم هروقت بی کار شدی بخوانش. • شهیدابوالفضل قدیر • فرهنگ نامة شهدای شهرستان سمنان ج 8 ص 60. • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ج 9ص 38. موسسه فرهنگی هنری قدرولایت

دنبال چه می گردی؟

سه شنبه, 11/06/2012 - 23:39
منزل دایی بودیم که متوجه شدیم در جست و جوی چیزی است. گفتم : ((دنبال چه می گردی؟)) گفت : (( می خواهم یک کتاب یا مجله پیدا کنم تا مطالعه کنم.)) گفتم : (( ای بابا! داخل میهمانی هم دست از کتاب خواندن بر نمی داری؟بیابرویم با بچه ها دورهم باشیم و دو کلمه حرف بزنیم.)) گفت: ((اگربحثهای مذهبی و سیاسی می کنید ، می آیم ، ولی اصلاً حوصلة حرفهای الکی را ندارم.)) • شهیدمحمود جهانشیر • فرهنگ نامة شهدای شهرستان سمنان ، ج 3 ، صص 245-246 • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ج 9 ص 22، موسسه فرهنگی هنری قدرولایت

در انتخاب کتاب دقّت کن

جمعه, 09/14/2012 - 23:30
در ارتباط با مطالعه باید گفت که سعی می‌کرد کتابِ خوب بخواند؛ روی این مورد حسّاس بود؛ تازه دوست داشت دیگران هم حسّاس باشند؛ مثلاً دیده بود که یکی از محصّلان کتاب ناجوری را می‌خواند، این برایش مسأله شده بود؛ پیش خود حساب کرده بود که او دارد وقتش را تلف می‌کند امّا نمی‌توانست برود و به صراحت بگوید که فلانی به جای این کتاب، کتاب خوبی بخوان؛ یعنی شرم و حیا مانع شده بود. نمی‌خواست او را ناراحت کند. پس اول با او طرح دوستی ریخت، بعد موضوع را وسط کشید و به طور غیر مستقیم او را متوجه کرد که در انتخاب کتاب دقّت کند و با کسی مشورت کند؛ برای وقتش ارزش قائل شود.

چه قدر کتاب می خوانی؟

سه شنبه, 08/21/2012 - 19:41
هروقت مدیدمش مشغول مطالعه بود ؛ کتابهای علمی ، مذهبی و... گفتم : پسرم ! چقدر کتاب می خوانی؟ بس است ، چشمهایت ضعیف می شود. گفت : (( انسان باید معلومات داشته باشد تا هیچوقت کم نیاورد.)) • شهید مصطفی بخش غلامی • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ج 9 ص 33، موسسه فرهنگی هنری قدرولایت

کتابها را خلاصه نویسی می کرد

سه شنبه, 07/24/2012 - 22:43
مشغول مطالعة کتاب بود.دفترچه یادداشتی هم داشت و خلاصه نویسی می کرد. به شوخی گفتم : (( حالا چقدر مرتب می نویسی؟)) گفت : (( اگر خواستم دوباره مرور کنم ، راحت ترم.تازه اگر به دست کس دیگری هم بیفتد ، به زحمت نمی افتد.)) • شهید علی علوی • فرهنگ نامة شهدای شهرستان سمنان ، ج 7 ص 126. • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ج 9 ص 50 ، موسسه فرهنگی هنری قدرولایت

پولش را خرج کتابهای مرجع می کرد

سه شنبه, 07/03/2012 - 19:26
شهید محمد شریفی حوزة علمیة سمنان درس می خواند.علاقه اش به مطالعه خیلی زیاد بود.بیشتر به دنبال کتاب مرجع بود و در کتابخانة منزلشان هم از این کتابها زیاد بود.سابقه نداشت که برای خواندن درسهای حوزه یک بار به ایشان تذکر داده باشم.اگر پولی داشت و خرج می کرد ، خرج خرید کتابهای مرجع می کرد.به نماز اول وقت هم خیلی اهمیت می داد. • فرهنگ نامة شهدای شهرستان سمنان ، ج5 ص 337. • به نقل از کتاب پا به پای شهدا ، ج 9 ص 26، موسسه فرهنگی هنری قدرولایت

کتابخانه

جمعه, 06/08/2012 - 23:34
با دستمزد کارگری برای مسجد کتابخانه ساخت شهید مصیّب مجیدی ظاهراً بچه بود، ولی از نظر معلومات از بچه‌های هم سن و سال خودش جلوتر بود. شنیده بودم می‌خواهند برای مسجد کتابخانه بسازند ولی فکر می‌کردم از طرف دولت می‌خواهند این کار را بکنند. وقتی فهمیدم «مصیّب» می‌خواهد برای مسجد کتابخانه بسازد، خیلی تعجب کردم. بچه‌ها گفتند مدتی است دارد می‌رود کارگری، دستمزدش را جمع کرده می‌خواهد برای مسجد کتابخانه بسازد و آخرش هم یک کتابخانه در مسجد راه انداخت. • کتاب آقا مصیّب ص 15.