هر وقت در خانه بود كتاب ميخواند
شهيد علي اوغان
او از همة وقتش استفاده ميكرد. جواني بود كه كار كردن برايش عيب و عار نبود. نصف روز در كارخانه كار ميكرد و نصف روز درس ميخواند. از كارخانه كه بيرون آمد، شروع كرد به پخش كردن روزنامه و نشريه در خانههاي مردم. خيلي از وقتها هم در مغازة بابام كه ميوهفروشي داشت، كمك ميكرد. بعد از چند وقتي توي كتابفروشي قائم مشغول شد. براي خودش كتاب ميخريد و همانجا هم ميفروخت. چند وقت كه قبل از سربازياش، بيكار بود. رفت پيش عموي مادرم، آنجا توي كندن قبر به او كمك ميكرد. خدمت سربازياش كه شروع شد، وقتي ميآمد مرخصي، روزها يا داخل مسجد بود و يا دنبال كارهاي خانه. شبها هم با بچههاي بسيج كشيك ميدادند. هر وقت هم كه توي خانه بود، سرش توي كتاب بود و مطالعه ميكرد؛ بيشتر كتابهاي شهيد مطهري و شهيد دستغيب.
پشت تعدادي از كتابهايش را مهر اهدايي به مسجد وليعصر زده بود؛ چيزي حدود صد و ده جلد و بقيهاش را براي ما خواهرها گذاشت.[1]